محمد مهدیمحمد مهدی، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

فرشته ی آسمونی

زندگی زیباست

همسر عزیزم ازت به خاطر همه زحمتایی که برای من و محمد مهدی میکشی تشکر میکنم و میخوام بدونی که من در کنار تو خوشبخت ترین ادم دنیام و من و پسملی عاشقتیممممممممممم ...
27 بهمن 1392

5 ماهگی پسرم

خوشگل ما دیگه 5 ماهش تموم شد.پسرم حسابی بزرگ شدی دیگه اون نوزاد کوچولو نیستی که فقط میخورد و میخوابید الان واسه ماشینت ذوق میکنی.میخوای باهاش بازی کنی.قهقهه میزنی.پاهاتو میگیری و صداهای عجیب غریب در میاری.خلاصه کلی کارای شیرین میکنی.تازه با مامان لجم میکنی      حسابی لجبازیا   ...
27 بهمن 1392

بدون عنوان

چشمای بسته ی تو رو با بوسه بازش میکنم قلب شکسته ی تو رو خودم نوازش میکنم نمیذارم تنگ غروب دلت بگیره از کسی تا وقتی من کنارتم به هر چی میخوای میرسی خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطر تنت کاشکی تو هم بفهمی که میمیرم از نبودنت خودم به جای تو شبا بهونه هاتو میشمارم جای تو گریه میکنم جای تو غصه میخورم ...
24 بهمن 1392

روز اومدنت

محمد مهدی من 26 شهریور 92 پا به زمین گذاشت.هیچ وقت اون روز رو یادم نمیره.مامانی ترسوی تو واسه دیدنت شجاع شده بود اون روز هیچ ترسی نداشتم.واسه دیدنت لحظه شماری میکردم.اخه قرار بود بعد از 9 ماه پسرمو ببینم.روز تولد امام رضا بود.همه میگفتن اسمشو بذار رضا ولی من و بابایی از قبل نیت کرده بودیم که اسم ناز تو محمد مهدی باشه.من از امام رضا سلامتیتو خواستم ساعت 8 صبح رفتیم بیمارستان.من و بابایی و مامان جون و خاله اونجا تا پرونده تشکیل بدن و کارای قبل از عملو انجام بدن و دکتر بیاد ساعت 3 شد.3.30 ظهر منو بردن اتاق عمل و ساعت 4 بود که تو به دنیا اومدی.قربونت بره مامانی هیچ وقت اون لحظه که دیدمت یادم نمیره.یه کوچولو گریه کردی.با اون چشمای سیاهت زل ز...
20 بهمن 1392

برای تو

    پسر قشنگم امروز این وبلاگو درست کردم تاخاطرات تو رو بنویسم.میدونم خیلی دیره ولی مگه تو وروجک وقت واسم گذاشتی ...
19 بهمن 1392
1